روزهای مادرانه 3(ماه نهم)
هفته ی سی و هفت: آتیلای عزیزم امروز میخوام واست از خدا بگم... خدایی که هیچکس نشناختش... خدایی که تنها بود و هست... خدایی که بازیچه شده دست همون مخلوق برتر،همون اشرف... حالا ازت می خوام گوش کنی... هر کسی دو تاست و خدا بود و چگونه میتوانست باشد؟ هر کسی به اندازه ای که احساسش کنند هست و خدا کسی که احساسش کند نداشت... عظمت ها همواره در جستو جوی چشمیست که او را ببینند... خوبی ها نگرانند تا اورا بفهمند... و زیبایی ها تشنه ی دلی که به او عشق ورزد... قدرت نیازمند کسی که در برابرش رام گردد و غرور در جست وجوی غروریست که او را بشکند... و خدا عظیم بود،خوب و زیبا و به اقتدارو مغرور. اما کسی را نداشت... و خدا آفریدگار بود پس ...
نویسنده :
ღ مامان شیماღ
13:48